فقیری از کنار دکان کباب فروشی میگذشت. مرد کباب فروش گوشتها را روی آتش نهاد و باد میزد طوری كه بوی خوش گوشت سرخ شده در فضا پراکنده شده بود. بیچاره مرد فقیر چون گرسنه بود و پولی هم نداشت تا از کباب بخورد تکه نان خشکی را که در توبره داشت خارج کرده و روی دود کباب گرفته به دهان گذاشت. او به......
آخرین ارسال های انجمن
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
1 | 404 | laleha |
![]() |
0 | 357 | kosha0251 |
![]() |
1 | 420 | kosha0251 |
![]() |
2 | 457 | kosha0251 |
![]() |
1 | 342 | fereshte |